درسته آیا؟

فکر کنم آدم تا جوان هست میگه به من چه؛ سنش که بالاتر بره میگه به تو چه!
همینطوریه؟


از ماست که بر ماست

اون شنبه‌ای که من و دوستام اومده بودیم نمایشگاه کتاب تهران، ظهر بعد از تمام شدن نماز احمد خاتمی، زمانی که ما داشتیم میرفتیم نماز خودمون رو بخونیم، یه مشت ریشو بسیجی جلوی در شبستان تجمع کرده بودن و علیه بدحجابی شعار میدادن که: «بد حجاب، حیا کن دانشگا رو رها کن»! یا «غرفه‌ی بد حجابی نابود باید گردد»! ملت هم به تخمشون نبود و کار خودشون رو می‌کردن. یعنی جدی میگما، ملت اکثراً کوچک‌ترین توجهی به اونها نداشتن  انگار که هر روز این اتفاق تکرار میشه و دیگه براشون عادی شده.  فوقش یه عده از دور اونا رو نگاه می‌کردن. ما هم فقط در حد یه دقیقه تماشاشون کردیم که ببینیم چه شعارهایی میدن و بعدش جوک‌هایی در ارتباط با ساندیس و اینا میگفتیم و می‌خندیدیم و یا در مورد ابلهانه بودن کار و روش اینها حتی اگه اعتقادشون درست باشه (که نیست) نظراتی می‌دادیم. اصلاً فکر این رو نمی‌کردیم که یه مدت بعد کار به اینجا بکشه که نمره‌ی دانشجو رو به شرط حجاب بکنند. اون موقع باید فکر اینجا رو می‌کردیم که فردا پس فردا ممکنه اینجوری بشه که اینها حتی تو دانشگاه‌ها دخالت بکنند و ارزشیابی علمی و سواد دانشجو رو مشروط به شیوه‌ی لباس پوشیدنش بکنند.
الان هم حیران از این اتفاق دارم فکر می‌کنم اگه الان مردم به کار این‌ها اعتراض نکنند (بله مردم، نه فقط دانشجوها) اینها فردا و پس‌فردا در کجاها و کدام امورات شخصی ما دخالت‌ها که نخواهند کرد؟




ژانر

اینایی که مقاله‌ها در باب احترام و رعایت حقوق دیگران و تلاش برای رعایت و پاسداری از اجرای قانون رو با آخرین نسخه‌ی آفیس ۲۰۰۷ سرویس پک ۲ قفل شکسته می‌نویسند!